امروز، مطالب یکی از وبلاگهای سابقا منتخب را مرور می کردم . مطلبی زده بود تحت عنوان « جشن تولد بن لادن» و به بهانه پنجاه سالگی بن لادن، زحمت کشیده بودند و بن لادنهای عزیز دیگری را از کشورهای دیگر معرفی کرده بودند! «بن لادن ( افغانستان ) 50 سال دارد ؛ مصباح یزدی ( ایران ) 72 سال دارد و ایمن الظواهری (پاکستان ) تقریبا هم سن و سال مدل ایرانی خویش است و ابو مصعب الزرقاوی (اردن) هم قبل از 40 سالگی در عراق کشته شد »
باید خدمت این عزیز، که از نعمت رؤیت سواحل زیبای مدیترانه نیز برخوردارند! عرض کنم:
میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است
اشتباه میروی بزرگوار! مانند همه دوستانت که امروز در این مملکت شعار اصلاحات سر میدهند و یادشان رفته که روزگاری، گوشهای ما را با شعارهای توخالی خود پر کرده بودند! قبلا هم در وبلاگت نظر داده بودم که از اصلاحطلبان، بیزارم. البته خواهشاً فورا به من تهمت نزنید که از محافظهکارانم. نخیر. از اینها هم نیستم ولی هر که هستم از اصلاح طلبان خوشم نمیآید. به همان علتی که وقتی خاتمی شد رییس جمهور، مثل مور و ملخ، جمع شدید و از عبا و قبای آن سید آویزان شدید. تاریخ را به دو قسمت تقسیم کردید، پیش از دوم خرداد و پس از دوم خرداد! آنقدر اهل مدارا بودید که حتی به آبدارچیهای ادارات هم رحم نکردید! اگر تاریخ تولید بستههای چایشان، پیش از دوم خرداد بود از کار بر کنارشان میکردید. قطارتان چنان پرسرعت بود، که هیچکس جرات نداشت که به ریلهای قطار نزدیک شود. کسی هم حق پیاده شدن نداشت! برای خود خاتمی هم این حق را قائل نبودید. تا آنکه شما اجازه پیاده شدن را به او دادید. همه جا، جار زدید که ما اهل گفتگو و تعاملیم، همه جا گفتید که ما خشونتگرایان را به زبالهدان تاریخ فرستادهایم. اما یادتان رفته بود که تئوری خشونت را سران دسته خودتان نوشته بودند. اکبر گنجی، را علم کردید و به آلمان فرستادید تا با ایرانیان مهاجر دست دوستی بدهد، اما آنها هنوز یادشان نرفته بود، که همین آقا قبلا چهکاره بودهاند و چه کارها که نکردهاند. آخرش هم به او گوشت آلوده دادند و مبتلا به جنون گاویاش کردند! دیگر از کدامیک از سرانتان بگویم. آهان، یادم آمد. شما شیخ و آخوند هم داشتید. بالاتر از اینها، مرجع تقلید هم. از منتظری پرسیده بودید:« که حضرت آقا، نظر شما درباره قتلهایی که به بهانه دفاع از انقلاب صورت می گیرد چیست؟» ایشان هم پاسخ داده بودند: « حرام است!» البته بنده خدا حق داشت. پیری هست و هزار درد بی درمان. چرا که یادشان رفته بود روزی داماد و برادر داماد عزیزشان به بهانه دفاع از اسلام و انقلاب چه خونها که نریخته بودند!! دیگر از کدام بزرگتان بگویم؟ شماها آنقدر شخصیت محبوب و عزیز دارید که برای بیان اسامی مبارکشان، مثنوی هفتاد من کاغذ میشود. مثلا آقای ابطحی، که خاطرات زیبایی از امارات و لبنان دارند!! آقای مهاجرانی عزیز و دوست داشتنی، که در دوران کودکی به اشتباه ظرف شیر خری را نوشیده بودند!! (اشتباه نشود. بنده اهل توهین و اهانت نیستم. این حرف را خود ایشان در یکی از روزنامهها نوشته بودند) آقای محمد رضا خاتمی، آقای بهزاد نبوی، آقای آرمین و صدها شخصیت مورد علاقه دیگر، که در دوره ششم مجلس، اعلام کردند که حاضر نیستند، حقوقهای میلیونی مجلس را بگیرند و شاهد فقر و فلاکت مردم ایران باشند! حتی به خاطر حمایت از حقوق مردم، دست از کار قانونگذاری کشیدند و در راهروهای مجلس تحصن کردند! یادش بخیر. خیلی دلم برای این بندهخداها میسوخت. چرا که هر کاری کردند این مردم ناسپاس، به آنها پشت کردند و چشمها را بر زحمات شبانهروزی این بندگان خدا بستند و به احمدینژاد دیکتاتور رای دادند!...
سخنم به درازا کشید، آقای وبلاگ نویس محترم، از حرفهایم ناراحت نشو، بنده نه لیاقت شاگردی امثال مصباح را دارم و نه در مقامی هستم که از ایشان حمایت کنم. مرداب سیاست آنقدر متعفن و بدبو هست که نباید به بهانه نقد افراد پای در آن گذاشت. خیلی بیرحمانه و ظالمانه است که مصباح را با آنها که گفتید مقایسه کنیم. حتما یادتان هست که همین آقای مصباح، در جریان مناظرهای که با آقای حجتی کرمانی ( به نمایندگی از گروههای دوم خرداد) داشتند و از تلویزیون خودمان هم پخش شد، چقدر زحمت کشیدند تا به آن بنده خدا یاد بدهند که باباجان اصلا مناظره یعنی چه؟ یادتان نرفته که آقای مصباح، روزی، استاد آقای حاج فرج دباغ( معروف به دکتر سروش) بودند. پس لطف کنید، آن عربهای بیسواد را قاطی قضیه نکنید و ایشان را هم با آنها مقایسه ننمایید!!
توضیح اینکه، وبلاگ مذکور بعد از برگزیده شدن، گویا به خاطر تخلفات و عدم رعایت قوانین پارسی بلاگ، از لیست منتخبین، حذف گردیده است.
حالم داره به هم میخوره..
اخه خدا این چه امتحانیه؟؟؟نمیتونم!!شکستم..خرد شدم..
نمیدونی چقدر سخته دیدن اون قطره های اشک روی گونه هاش...
اون لحظه که با کف دستش اشکاشو پاک میکنه هیچی ازت نمیمونه...و تو مجبور باشی حتی بغض هم نکنی...
وقتی سرشو پایین میندازه و تو باید به همران نفس های محکمش بمیری....
وقتی دست توی محاسنش می کشه و اه میکشه تو هم باید مثل تولد آه غم انگیز بمیری!!
آخه چرا؟؟این دیگه چه حکمتی توشه...اون لحظه که عرق شرمندگی رو میبینی ...من که شرمندگیشو نمی خواستم!!!
از بس بغضمو خوردم سینه ام درد گرفته..دلم واسه هق هق گریه های خودم تنگه!!
یه روز گارسیا گفت:
قدیما وقتی دروغ به آقایون میگفتی نمی فهمیدن
امروز هم وقتی صادقی باور نمی کنند!!!
چرا؟؟؟؟
لعنت به هر چی پاکیه..به هر چی قابل ستایشه....به هرچی ............................
پ ن شب :نظرم نمیخوام چون اصلا حالم خوش نیست..شایدم بعدا پاکش کردم
پ ن روز:خب نظر هم بدید چون همه از دل بی صاحبم(بی صاحب شد) خبر دارید
و جوابی که یکی از بچه ها برام فرستاده فکر کنم که تا حالا همتون به چنین مشکلی برخورد کرده باشید و اگر نکردین در آینده پیدا می کنید پس این را هم داشته باشید برای روز مبادا به دردتون می خوره
سلام
می دونم چی می گی
ولی هیچکارش نمی تونی کنی
هر چی بیشتر لج کنی بدتر می شه
تنها راهشم این است باز به طرف خودش بری
و هیچ راهی جز اینم نداری الان نری ، آخرش می ری
پس جه بهتر که همین الان بری
اینهایی را که می گم خودم تجربه کردما، و واقعا جز این راهی نداره
یکمی شاید سخت باشه ،البته از یکمی خیلی بیشتر بعضی مواقع هم غیر ممکنه ولی در نهایت مجبور میشی دوباره پیشخودش برگردی
ایشالله که پیروز بشی
بر گفته از روزنوشت یک دانشجو همراه با اضافات
وقتی شان پن ازطرح ریزی برنامه ای مدون درهالیوودبرای مبارزه سینمایی علیه ایران خبرمیدادشایدکسی بفکراین نبودکه قراراست چه برسرچهره ایرانی درجهان بیاید. بگزارش البرزچندی پیش هنرپیشه معروف سینمای آمریکا ازبرنامه ریزی درتولیدفیلم های ضدایرانی درهالیوودپرده برداشته وگفت :طراحان این ایده ضدفرهنگی قصددارندازمردم ایران وایرانیان چهره ای مخوف ومنفی برای جهانیان ترسیم نمایند. هنوزازطرح این مسئله زمانی نگذشته که سینمای غرب با"300سرباز"خودبه جنگ فرهنگی آمده است که بیش ازخودغرب ریشه درتاریخ وتمدن بشری دارد. 300یا300سربازنام فیلمی است ضدایرانی که براساس داستانی به نوشته فرانک میلررویاتگرمقابله 300سربازیونانی دربرابرمیلیونها !سربازایرانی درزمان خشایارشاه است . این فیلم که قراراست ازهفته آینده به اکران درآیدتصویری بسیارزشت ازایران رابه نمایش میگذاردکه درچهره پردازی ایرانیان نیزبطرزعجیبی کارشده است تابیننده بدون کمترین فکری ازایرانی وتمدن کهنش متنفرگردد. دراین فیلم , چهره یونانیان بسیارمظلوم و بااحساس نمایش داده میشودوایرانیان راتازیان میدانهای خونریزی معرفی میکندکه حتی چهره های مخوفی دارندکه بربیننده تاثیربسیارمنفی میگذارد. لئونیداس دراین فیلم بعنوان مظهردفاع ازیونان معرفی شده که باسربازان اندکش دربرابرلشگرمیلیونی خشایارمقابله مینماید. یلم به نبرد معروف "ترموپیلا" و رویایی سپاه ایران و یونان می پردازد. 300 را "زک اسنایدر" با تهیه کنندگی "جیانی نوناری" ساخته است. |
به بهانه دستگیری تعدادی از زنان فعال در عرصه آزادی!!
آیدای عزیز سلام. با خبر شدم که جمعی از دوستانت که همگی از فعالان جنبش آزادی زنان بودند، دستگیر شدهاند. ناراحتی این فاجعه را با هیچ کلامی نمیتوان بیان کرد. کجایند آن زنانی که ببینند و بشنوند که شما و دوستانتان برای تحقق آزادی و مبارزه با بنیانهای مردسالارانه این نظام چه کارها که نکردهاید؟ کجایند آن دخترانی که شب و روزشان را صرف پیدا کردن شوهر، این خانه و آن خانه میروند و هیچ وقت به خود زحمت ندادهاند که بیاندیشند، شوهر برای چه؟ آیدای عزیز بارها گفتهام تا زمانی که همه زنان و دختران این مملکت برای مبارزه با ظلم و ستم یکپارچه نشوند هیچ کاری از پیش نمیرود. تو خودت را ناراحت نکن. بگذار، این نابینایان و ناشنوایان همچنان مشغول تمیز کردن طویلههایشان باشند. رهایشان کن تا به زاییدن و شیر دادن و تر و خشک کردن بچههایشان سرگرم باشند. بدبختی آنجاست که عدهای پا را فراتر گذاشته مشغول تر و خشک کردن شوهرانشان نیز شدهاند! آیدای مهربان! بارها گفتهام و بار دگر میگویم، زندگی در این جهان سوم برای شما دشوار است، برای شمایی که اصلا از جنس دیگری هستی، مبارزهات و اندیشهات مال اینجا نیست، بدرد اینجا نمیخورد. تو را باور نمیکنند. تو وقتی فریاد میزنی، بعضی از این خانمهای خالهزنکی خودمان فکر میکنند که تو به زور میخواهی با شوهرانشان ازدواج کنی! آیدای بزرگ، از من به تو نصیحت، بگذار و برو. مانند همه آنهایی که گذاشتند و رفتند. اصلا برو به هاوایی، جزایر قناری و یا همین سواحل زیبای مدیترانه در بیروت خودمان! آنجا لااقل قدر آزادی را می دانند و همچنین قدر و منزلت و ارزش شما را! آخر تا کی میخواهی اینجا فریاد بزنی؟ تا کی میخواهی داد بزنی که زنده باد آزادی، زنده باد تساوی حقوق زن و مرد. اینجا که کسی گوشش به این حرفها بدهکار نیست. زنان جامعه ما را بیخیال شو. تا زمانی که آنها مشغول کارهای زنانه خودشان هستند، به این شعارها نمیشود دل خوش کرد. البته من پیشنهادهای زیادی دارم. چطور است این راهکارها را هم امتحان کنید شاید جواب بدهد. چطور است، شعار جدیدتان این باشد، که از این به بعد مردان نیز باید همانند زنان باردار شوند. من به نوبه خودم حاضرم این همه درد و رنج و مشقت را تحمل کنم تا ثابت کنم که از آرمانهای شما دفاع میکنم!! مگر زنان ما چه گناهی کردهاند که باید این همه سختی و مشقت را تحمل کنند؟ دهها هزار سال است که تنها زنان باردار میشوند. یک چند صباحی هم مردان این رنج را به دوش بکشند تا همه چیز مساوی شود! باید کاری کرد که این شعار همهگیر شود. به امید روزی که رویای صادقه « وبلاگ دلنوشتههای بیروت» به حقیقت بپیوندد!!
در پایان میخواهم از این فرصت استفاده کنم و گلهای بکنم از زنان و دخترانی که روزی روزگاری شوهران و پدرانشان را به بهانه دفاع از ناموس، غیرتی کردند و آنها را فرستادند به جنگ دشمن و سرانجام همه را به کشتن دادند! شما میگفتید که این مردان میخواهند جلوی بعثیان را بگیرند تا فجایع جنوب در تهران تکرار نشود! شما میگفتید که مردانمان رفتند تا کسی به زنانمان در تهران چپ نگاه نکند، امروز هم دست از خیالاتتان برنمیدارید...
آنها هرگز نمیدانستند که روزی خواهد آمد که عدهای از زنان ما دست هرچی مرد را از پشت خواهند بست. آنها تصور نمیکردند که روزگاری، زنانمان جمع شوند و فریاد مرگ بر ظالم سر دهند. اگر آن روز مصداق ظلم، صدام بود امروز مصداقش میشود «مرد»! زنده باد آزادی، زنده باد « زنان بدون مردان»!...
خبر را که شنیدم، بیاختیار اشک در چشمانم حلقه زد. رسول ملاقلیپور، کارگردان «بلمی به سوی ساحل»، رفت. یادم هست که در سال 64، «بلمی به سوی ساحل» را از او دیده بودم و به یاد همه تنهایی و غربت محمد جهانآرا گریستم. رسول در روزهایی «بلمی به سوی ساحل» را ساخت که هنوز خیلیها در عالم سینما نمیخواستند بر و بچههای پاسدار و بسیجی را به رسمیت بشناسند. سالهای عقابها و تاراج بود و رسول در آن فیلم از بنیصدر گفت و غربت آنانی که جان برای دادن داشتند اما امکانات دادنش را نه.
آن روزها هنوز نامه شمخانی را ندیده بودم، مثل خیلیهای دیگر. اما «بلمی به سوی ساحل» راوی همه آن غربت بود و هدیهای از رسول به محمد جهانآرا. رسول با «بلمی به سوی ساحل» و بعدتر با «پرواز در شب»، راهی را گشود که سالها بعد از آن، در «سجاده آتش»، «سجده بر آب»، «دیدهبان»، «مهاجر» و... ادامه یافت؛ سخن گفتن از آدمهای جنگ.
و رسول این آدمها را رها نکرد تا «میم مثل مادر» و آن هم به اعتراض. اوج دغدغه و دلبستگی ملاقلیپور به آدمهای جنگ را من در «مزرعه پدری دیدم» که کلکسیونی بود از آنانی که مام وطن و مزرعه پدریشان را سوخته و خراب نمیخواستند. با آن لحن عریان و صراحت لهجهای که هماره با او بود و در آثارش نمایان.
رسول یاد گرفته بود که شیشه بشکند تا رخ ماهتاب را غبار نگیرد. یه شیشه گنده!
و رسول تنها فیلمسازی بود که برای حمید باکری و به یاد او «هیوا» را ساخت و در آن از حمید گفت و هیوا، از بروبچههای تفحص که خودشان «هیوا» را فیلم حاج رحیم می خواندند. حاج رحیم صارمی. فیلمی که غزلی بود در سینمای جنگ ما و آدمهایش همه ساده و دست یافتنی، مثل آدمهای همه فیلمهایش. از «هیوا» تا «دومان» و دیگران.
رسول درد داشت و از درد مردم میگفت و همین بود راز دوست داشته شدن او از سوی مخاطبانی که در پس لحن عریان و گاه خشن، نتراشیده و نخراشیده او، مهری عمیق میدیدند به مادر و پدر و همه فرزندانی که میخواستند خوشه خوشه گندم از مزرعه آبادشان درو کنند. و رسول این مزرعه را با پیشینه و آدمهایش میشناخت و نه با خروارهای بیشتر گندمش.
رسول، ساده، بیادعا و قرص و محکم بود. هرچه باشد ترک بود و شیوه ترکتازی میدانست. سخنش ساده و سهل بود اما ممتنع و غامض برای آنانی که ماهتاب را در پس غبار شیشه میخواستند و به مذاقشان چندان خوش نمیآمد لحن عریان و تلخ این آدمی که شیشه شکستن میدانست. آن هم یه شیشه گنده!
هرگز از یادم نمیرود صحنه آخر «قارچ سمی» با آن منورها و جنگافزار و آن بلم و دختری از نسل نو با نگاهی نگران و با آن ماهتاب و چه نقب زیبایی زد رسول از امروز به دیروز و چه تصویر واضحی داد از آدمهای جنگ در روزهای پس از جنگ و میراثی که سرمایهایست برای فرزندان مام.
و سخن آخر که نه سؤال آخرم این است:
چرا این نسل سوخته انقلاب، پنجمین دهه از عمرشان به شش نمیرسد و همه با دلی خسته رحیق وصال سر میکشند؟!
احمدی نژاد در جمع مدیران مهندسان و متخصصان پروژه متانول:
باید افق چشم انداز 20 ساله، 10 ساله پیش بینی میشد
رئیس جمهور گفت:گمان میکنم کسانی که چشم انداز 20 ساله را نوشتهاند به قدر کافی به توانمندیهای ملی اعتماد نداشتند و الا افق آن را در 10 سال بعد پیش بینی میکردند.
به گزارش خبرنگار اعزامی خبرگزاری فارس به عسلویه محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران امروز پنجشنبه پس از افتتاح بزرگترین طرح تولید متانول جهان در عسلویه در جمع مدیران مهندسان و متخصصان این پروژه این پروژه را خدمت دیگری از دلسوزان به ملت ایران دانست و گفت: صنعت نفت در کشور ما سابقه صد سال دارد که امروز با تحقق انقلاب اسلامی و بازگشت خودباوری و اعتماد به نفس شاهد شکوفایی روز افزون این صنعت هستیم.
احمدی نژاد اظهار داشت: امروز صنعت نفت مملو از کارشناسان توانمند، کارگران دلسوز سرمایهای بزرگ برای ملت هستند و ارزش آنان بیش از مواد معدنی است که خدا به ما هدیه کرده است.
احمدی نژاد با اشاره به اصول بخش خصوصی در انجام این پروژه تصریح کرد:امروز گروههای مردم از نظر مالی و فنی به این توانایی رسیدهاند که این چنین مجموعه پر ارزشی را به ملت ایران هدیه کنند.
وی همچنین خطاب به مسئولان و دست اندرکاران صنعت نفت، ظرفیت منابع طبیعی و انسانی ایران را بسیار بالا دانست و اظهار داشت: باید برنامه ریزی شود تا خدمات فنی و مهندسی در عرصه نفت به دنیا ارائه شود. امروز دستگاه دیپلماسی ما پشتیبان شما است و کاری را که امروز در امریکای لاتین شروع کردهاید بسیار موفق آمیز است.
ادامه http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8512170046
ایران تا سال آینده 40 درصد بازار خودروی سوریه را کسب میکند مدیر عامل گروه صنعتی ایران خودرو گفت: ایران تا پایان سال 2007 میلیادی 40 درصد بازار خودروی سوریه را به دست خواهد آورد. |
منوچهر منطقی در حاشیه افتتاح خط تولید سمند در سوریه افزود: ایران در حال حاضر 20 درصد بازار خودروی سوریه را در اختیار دارد و مطمئنا با افتتاح پروژه خط تولید سمند که قادر خواهد بود فعلا 10 هزار خودرو تولید کند تا سال آینده سعی خواهد کرد این 20 درصد را به 40 درصد افزایش دهد.
وی اظهار داشت: قیمت سمند تولید شده در سوریه به همان قیمت تولید شده در داخل کشور است و هیچ تفاوتی از لحاظ قیمتی با قیمت سمند در بازار ایران نخواهد داشت.
منطقی در پاسخ به مزیت این طرح برای طرف ایرانی و سوری گفت: مزیت و فایده این طرح برای طرف ایرانی و سوری مثبت و قابل تحسین برای هر دو کشور است اما مزیت این طرح برای کشور سوریه این است که این کشور میتواند برای صنعتی شدن بر روی این پروژه حساب باز کند و در آینده نیز به یک کشور صادر کننده خودرو تبدیل شود
ادامه http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8512170235
به دلیل اینکه این روزها گوشی های نوکیا بسیار تقلبی شده اند این آموزش و ترفند بسیار جالب و کارا را برای شما در سایت قرار دادم ....
چگونه موقع خرید گوشی های نوکیا مطمئن شویم که سرمان کلاه نرفته است ؟
بدین منظور به نکات زیر به دقت توجه کنید.
1. نوکیا محصول کشور فنلاند است. پس توجه کنید که حتما عبارت Made in Finland در جعبه و روی گوشی قید شده باشد.
2. با زدن کد #06#* شماره سریال گوشی را از طریق صفحه نمایش گوشی مشاهده کنید. اولا این شماره باید با شماره روی جعبه و شماره روی خود گوشی مطابقت داشته باشد. دوما باید رقم هفتم و هشتم آن صفر باشد تا نشان دهنده این باشد که این گوشی در فنلاند تولید شده است.
3. کد #0000#* را بزنید و مطمئن شوید ورژن گوشی بالای 4 است.
4. از پشت گوشی جایی که سیم کارت و یا مموری را قرار می دهید به رنگ برد گوشی توجه کنید. گوشی های اصلی دارای برد سبز رنگ تیره میباشند. در حالیکه که گوشی های غیر فنلاند رنگ سبز روشن دارند.
اما برای شناسایی باطری های اصل نوکیا نکات زیر را مدنظر قرار بدهید.
1. اول از همه باید شکل دو دست معروف نوکیا روی هولوگرام روی باطری باشد. صفحه زیر رو ببینید.
2. زاویه قرار گیری آرم نوکیا مهم است .
3. وقتی باتری رو به سمت بالا پایین چپ و راست حرکت بدهید ، نقاطی اطراف آرم نوکیا ظاهر می شوند.
پاسخ به بی ادبی و هتاکی علی مطهری فرزند ناخلف
اینکه حضرت، رد بر فقها را در حد شرک بالله میدانند،
پاسخ فرزند شهید لاجوردی به سخنان موسوی لاری
حمیداعرابی
بسمه تعالی
نفقه ظلمی فاحش به مرد
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 22
کل بازدید :82327
www.mazlom.parsiblog.com
چگونه در برابر این افراد رفتار کنیم
راههای مقابله با این بیماری خطرنال
منتخب ها را یکجا داشته باشید
اگر تا کنون برایتون بیش آمده که حقتون را بخورند به این مرکز گزار
مبارزه با رشوه گیران